دختری جوان که مشغول تعمیر سکسدرخواب دوچرخه است
پدربزرگ همه تجارتها استاد است ، اما او از تعمیر دوچرخه برای پول خسته شده است. از این گذشته ، آن دختر هیچ پرداختی نداشت. او مجبور بود از دهان خود استفاده کند و پدربزرگ خود را کلامی راضی کند. در همین زمان ، او خودش آنقدر هیجان زده بود که پاهای خود را پهن کرد و یک خروس چربی را درون خودش پر کرد. سکسدرخواب در همان زمان ، پدربزرگ کار خود را چنان انجام داد که هر دو راضی شدند.